یک نفس خون آشام ....
مارتین به اتاقی که آماده کرده بودن نگاه،اتاق هیچ پنجره ای نداشت و فقط یک در مخفی داشت تختی را در گوشه ای از سالن گذاشته بود که چند زنجیر از جنس نقره به آن وصل بود نیم ساعت بیشتر وقت نداشت باید زودتر آتریسا را به اینجا میاورد *** آتریسا بیدار شو!سرم تکان دادم و چشمان خواب آلودم را باز کردم مارتین جلویم ایستاده بود و نگاهم میکرد!بدنم به شدت درد میکرد و پاهایم هیچ حسی درونشون وجود نداشت گفتم:نمتونم راه برم!مارتین یکی از دستانش را زیر پاهایم انداخت و با دیگری کمرم را گرفت و من را در آغوش کشید،گفت:لطفا چشم هاتو ببند!پلک هایم را بر روی هم گذاشتم بعد از 10 ثانیه گفت: میتونی باز کنی!آب دهانم را قورت دادم که باعث سوزش در گلویم شد و چشمانم را باز کردم! درون یک اتاق شبیه اتاق خودم بودم و یک تخت که در گوشه اش بود مارتین به آرامی من را بر روی تخت گذاشت، گفت:همین جا منتظر بمون تا سه تا از پسرهارو بیارم!سرم را تکان دادم اتاق هیچ در و پنجره ای نداشت ولی در کل شبیه اتاق خودم بود،دتمام بدنم درد عجیبی پیدا کرده بود جوری که استخوان هایم تمام سعیشان را برای بیرون آمدن از بدن داشتند،تمام سعیمو میکردم که جیغ نکشم سرم در حال انفجار بود هزاران کلمه که حتی معنیشان را نمیدانستم درون ذهنم رژه میرفت ،مارتین برگشته بود و آدام و هری وکلاوس همراهش بودند نتونستم تحمل کنم و با تمام وجودم داد کشیدم و بر خودم پیچیدم!ضربان قلبم را احساس میکردم جوری میزد که انگار می خواهد منفجر شود،بار دیگر داد زدم! اشک از چشمانم سرآزیر شد،سوزش شدیدی بر روی دستانم آغاز شد ،د ست چپم را بالا آوردم و به آن نگاه کردم هزاران طرح بر رویش در حال پخش شدن بود،سرم را تکان دادم و بعد چشمانم بر روی هم افتاد *** مارتین و پسر ها به سردی به تغیرات دخترک نگاه میکردند،تا وقتی که یک دفعه از حرکت ایستاد و بیهوش شد،آدام به طرفش رفت و نبضش را گرفت تا بداند او زنده است یا نه!گفت:نبضش نمیزند!مارتین سرش را تکان داد و گفت:او دیگه کسی نیست که به ما نشان میداد او الان به خود واقعیش تبدیل خواهد شد تا وقتی دوباره کنترل خودش را پیدا کند!چشمان دخترک باز شد و رنگ نقره ای عجیبش معلوم شد،نیشخندی عمیق زد و به آن ها نگاه کرد که هر کدام در حالت آماده باش قرار داشتند،کمی گیج شد و گفت:من کجام؟ نیکولاس گفت:فکر نکنم خیلی مهم باشه کجا باشی!چشم های دخترک درخشید و گفت:واقعا؟ولی من واقعا نیاز دارم بدونم کجام نیکولاس وگرنه اینجا خیلی به شما خوش نمیگزره و... دستش را به سمت گلویش برد و بر روی آن خطی کشید و گفت:میمیرید! و از روی تخت بلند شد نیکولاس پوزخند زد و گفت:فکر نکنم هنوز اونقدر قوی شده باشی که بتونی یک شیطان رو بکشی!آتریسا نچ نچی کرد و گفت:از این که چی هستید هر کدام کاملا خبر دارم و این جور چیز ها نمیتونه غافلگیرم کند البته نیمه شیطان نه یک شیطان کامل!و چشمک زد،با زبانش دور دهانش را لیسید و گفت:تا حالا شده خیلی تشنت یا گشنت بشه یا بزار این طوری بگم تا حالا شده آن قدر چیزی رو بخوای که به خاطرش همه کار بکنی؟سکوت کل سالن رو گرفت، آتریسا ادامه داد:سکوتتون رو به معنی آره میگیریم!من الان خیلی تشنمه و شاید بشه گفت خیلی گشنمه و اون چیزی که میخوام حاضرم برایش هر کاری بکنم! و اون چیزیه که درون رگهاتون جریان داره،شاید فقط بتونه یکم از این عطش رو کم کنه چون این غذای واقعی من نیست ولی بازم باید بدونید که چقدر بهش نیاز دارم! مارتین به سردی گفت:چه چیزی این تشنگیت رو برطرف میکنه و به قول خودت غذای اصلیته! لبخندی زد و گفت:اوه بالاخره یکی به من فکر کرد ممنون مارتین اوووم غذای اصلیه من! چشمکی زد و ادامه داد :خون تک شاخ.........
نظرات شما عزیزان:
من پير شدم اين قسمت بعدي نيومد آخرش
تا وقتي قسمت بعدي نياد منم اعتصاب نقاشي ميكنم ^_^ البته چه بخواي نخواي تا فردا تو اعتصابم
پاسخ:تموم شد!الان میزارم :))) دست از اعتصاب بردار *_* یک تابستون بینظیر جلومونه ها! ^_^
پاسخ:پس باید دوباره بخونی :)) اگه کار نداشتم میزارم:)
پاسخ: بعد 24 :/
big likeeeee
پاسخ: ممنون :)
پاسخ: :D
پاسخ: منظور از اون نفرین،اینه که کسی که خون تک شاخ میخره تمام احساساتش رو از دست میده ولی هامرا همچین چیزی نیست حالا تو قسمت بعد توضیع میده قضیه دقیقا چیه!
ممنون که داستان رو میخونی^__^
يعني با اين تغيير حالت آتريسا *حال* كردما!
ولي آخرش كه گفت خون تك شاخ ضايه شدم خخخ
:
) تو اين مدت داستان منم تغييرات اساسي كرده. اميدوارم فردا بالاخره بتونم قسمت اولشو يه جايي بزارم -_- راجب اينكه كجا بزارمش زياد فكر نكردم ولي حالا يه جايي ميزارم ديگه
راستي من دارم ميميرم از خجالت خيلي خيلي خيلي ببخشيد كه سفارشت انقدر طول ميكشه اين اواخر يه خرده درگير بودم T_T خب يه خرده بيشتر از *يه خرده* ولي سعي مي كنم توي هفته ي بعد همه رو تموم كنم.
پاسخ: خوش حالم دوست داشتی موجودی که خون تک شاخ رو بخوره یکی از ناپاک ترین موجودات حساب میشه و یکی از بدترین چون تک شاخ یک موجود کاملا پاکه به دور از هیچ ناپاکی!
هرجا گذاشتی به من خبر بده خیلی دوست دارم بخونم :)
ممنون که درست کردی بی صبرانه منتظرم میدونم خیلی خوب میشه ^__^
برچسبها: ماه شوم,